این آفتاب مشرقی بی کسوف را
ای ماه ! سجده آر و بسوزان خسوف را
لاتقربوا الصلوه مخوانید و بنگرید
این مستی به هم زده نظم صفوف را
نقاره ها به رقص کشاند اهل زهد را
شاعر نمود وصف تو هر فیلسوف را
می ترسم از صفای حرم با خبر شود
حاجی و نیمه کاره گذارد وقوف را
این واژه ها کم اند برای سرودنت
باید خودم بچینم از نو حروف را
روح القدس بیا نفسی شاعری کنیم
خورشید چشم های امام رئوف را
محمد مهدی سیار
|